گاهی ادم ته می کشه...
ساعت شنی نیس که سر وتهش کنی...
گاهی ادم تموم میشه...
.
.
.
صحبت از انتظار کشنده نیست
صحبت از نا امیدی این دل است
که هیچ دلخوشی
به آمدنت ندادی اش
.
.
.
قطره های اشک بی قرار نوازشگر گونه هایم است
چه کنم که اشک قشنگترین بهانه است برای گفتن از بی تو بودن،
برای بیان دلتنگی و برای بیان غربت.
.
.
.
هنوز،
ته مانده ی بوسه ات را،
روی لبم می مکم...
هنوز،
ته مانده ی آغوشت را،
مُحکم
بغل می کنم...
.
.
.
چه شب ساکتی! انگارهیچ کس دردنیانیست......
یاشاید من دردنیای کسی نیستم
.
.
.
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم...
.
.
.
"خدایا!
یا نوری بیفکن یا توری
ماهی کوچکت از تاریکی این اقیانوس می ترسد. "
.
.
.
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار نامردیش
همه وجودت له شده....
.
.
.
از حال و روزه من نپرس....
بغضم نمیذاره بگم....
.
.
.
هیچ وقت برای تنهایی خودم اشک نریختم دلتنگ آنهایی شدم که تنهایم گذاشتند
.
.
.
روی یک کاغذبی خط. حرفای خسته به نوبت
روی سرزمین نامت. حرف (ت) کرده قیامت
ت مثل تردید
ت مثل طاقت
مثل تنهایی
مثل تب
مثل آخرخیانت